غزلغزل، تا این لحظه: 18 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

دو کبوتر

تولدت مبارك ابوالفضل جان

با سلام عزيزم تولدت مبارك  تو امروز چشم به اين جهان گشودي(5 آذر 1390) و همه ي مارو خوشحال كردي انشاالله كه قدمت پر از خيرو بركت باشد عزيزم  با این اسم تورو بیمه حضرت ابوالفضل کردیم و انشاء الله همیشه سالم باشی. ...
28 بهمن 1390

شاهکارهای غزل

غزل ما يك كمي شيطون شده نه اينكه ميره مهد با قيچي لباساي بابايي و مامانيرو قيچي كرده و به رو خودشم نمياره امان از دست اين بچه ها ميرن مهد شيطونيشون گل مي كنه ...
28 بهمن 1390

خط نوشته هاي بابايي

این وبلاگ برای دوکبوترم, دخترم غزل ٦ ساله و پسرم ابوالفضل که انشاالله٣ روز دیگر یعنی ٨/٩/٩٠ در بیمارستان میلاد به دنیامياددرست كردم تا گوشه اي از خاطرات شيرين انها را بنويسم اميدوارم وقتي بزرگ شدن از خواندن انها لذت ببرند دوستتون دارم بابايي ...
28 بهمن 1390

شعر کودکانه ي شتر

    + هوا گرم و شتر بی حال و خسته به زیر سایه ی نخلی نشسته دو چشمش بسته بود و خواب می دید دوباره خواب دشت و آب می دید چه شیرین بود خواب پنبه زاران نه باری بود و نه چوب شتربان در آن جا می چرید و شادمان بود زِ لب هایش روان آب دهان بود شتربان آمد و فریاد زد هِی بجنب از جا شتر جان خواب تا کِی زبان بسته پرید از خواب شیرین دوباره خواند این آواز غمگین شتر در خواب بیند پنبه دانه گَهی لُف لُف خورد گَه دانه دانه ...
28 بهمن 1390

نصيحت پدرانه

خوب نازنين من امروز مي خواهم برايت قصه اي بگويم. هميشه بدان چيزهايي در زندگي ما هست كه بايد بپذيري و زندگي كني. از هر چيزي همانطور كه هست لذت ببر. دخترم هميشه مردم را همانطوري كه هستند بپذير و هرگز در صدد اصلاح كسي نباش. زيبا زندگي كن و آزاد بدون دغدغه چراها و بدون فكر كردن به رفتار مردم. دو ميمون روي شاخه درختي نشسته بودند و به غروب خورشيد نگاه ميكردند. يكي از ديگري پرسيد: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغيير ميكند؟ ميمون دوم گفت: اگر بخواهيم همه چيز را توضيح بدهيم، مجالي براي زندگي نمي ماند. گاهي اوقات بايد بدون توضيح از واقعيتي كه در اطرافت ميبيني، لذت ببري... ميمون اول با ناراحتي گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگي هستي و هيچ وقت نمي خواهي واقع...
28 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو کبوتر می باشد